كاش چون پائيز بودم...كاش چون پائيز بودم
كاش چون پائيز خاموش و ملال انگيز بودم
برگ هاي ارزوهايم يكايك زرد مي شد
افتاب ديدگانم سرد مي شد
اسمان سينه ام پر درد مي شد
ناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ مي زد
اشك هايم همچو باران دامنم را رنگ مي زد
نظرات شما عزیزان: